گفتگو با بشیرنظری/خالق نگاره های اصیل فیروزه ای

هنر درد است!

هنر درد است!
نقاشی را از سال 1370 در شهرستان صحنه شروع کردم و در تمام طول دبیرستان در کنار تحصیل در رشته علوم انسانی، نقاشی را هم ادامه دادم. سال 1375 در کنکور هنر شرکت کردم و همان سال در دانشگاه تربیت معلم شهید دست غیب تهران قبول شدم و بعد از دریافت مدرک فوق دیپلم هنرهای تجسمی در سال 1377 به کرمانشاه آمده و به عنوان معلم مشغول به کار شدم. اما تحصیل در دانشگاه تربیت معلم که به صورت کلی به آموختن هنر می پردازد و تنها پرداختن به تدریس در مدارس نمی توانست من را راضی کند. بنابراین در سال 1378مجددا در کنکور شرکت کردم و این بار در دانشکده ی هنرهای زیبا دانشگاه تهران قبول شدم و از آن سال به صورت تخصصی وارد حوزه هنر شدم.
چهارشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۲
کد خبر :  ۴۴۴۴۴

گفتگو از بنفشه رضایی

"صداقت هنری یعنی سالها بدون چشم داشت و هیچ دوز و کلکی کار کردن "
وقتی آثار منحصر به فرد و زیبایش را در اینستاگرام دیدم، مشتاقانه، با مینا بهرامی تبار یکی از خبرنگاران خستگی ناپذیر"شهرمن"، برای دیدار و گفتگو با این هنرمند همراه شدم. مکان مصاحبه زیرسایه ی درختان کهن محوطه ی تاریخی طاقبستان در کنار شاگردان استاد بود که به جای تمرین در چارچوب بسته و بی جان کلاس، به آنجا آمده بودند و طراحی طاق ها را مشق می کردند. فخرالدین دوست محمد از هنرمندان خوب کرمانشاه نیز در آنجا حضور داشت و با استاد گرم بحث و تبادل نظر در خصوص وضعیت فرهنگ و هنر استان کرمانشاه بود. گفتگو را با استاد بشیر نظری آغاز کردیم. او کوهی از اطلاعات درباره ی "هانیبال الخاص" نقاش، منتقد و نویسنده ی کرمانشاهی داشت و دیدگاه های خاص، خالصانه و صادقانه اش دربارهی الهامات هنری و کشف و شهود در هنر قابل تأمل بود. عشق و اشتیاق به تدریس و همکاریش با مدارس مناطق محروم در کنار دانشگاه فرهنگ و هنر، تجسمی از یک هنرمند واقعی و قابل احترام را در ذهن ثبت می کرد و تحلیل بی طرفانه اش از اوضاع فرهنگی کرمانشاه به دل می نشست و نکات قابل توجهی را ذکر می کرد. اگر ساعت ها این گفتگو به طول می انجامید و حاصلش روی کاغذ می آمد مطمئناً نه برای ما و نه برای مخاطبین علاقه مند به هنرخسته کننده نمی شد، اما فضای یک رسانه ی چاپی این مجال را از ما ستاند؛ لذا خلاصه ای از این گفتگو را که با کمک همکار پرتلاشم مینا قدسی تنظیم شده است، به هنردوستان فرهیخته ی شهرمان تقدیم می کنیم.

از شروع کار حرفه ایتان بگویید. نقاشی شما را جذب کرد یا شما نقاشی را؟
نقاشی را از سال 1370 در شهرستان صحنه شروع کردم و در تمام طول دبیرستان در کنار تحصیل در رشته علوم انسانی، نقاشی را هم ادامه دادم. سال 1375 در کنکور هنر شرکت کردم و همان سال در دانشگاه تربیت معلم شهید دست غیب تهران قبول شدم و بعد از دریافت مدرک فوق دیپلم هنرهای تجسمی در سال 1377 به کرمانشاه آمده و به عنوان معلم مشغول به کار شدم. اما تحصیل در دانشگاه تربیت معلم که به صورت کلی به آموختن هنر می پردازد و تنها پرداختن به تدریس در مدارس نمی توانست من را راضی کند. بنابراین در سال 1378مجددا در کنکور شرکت کردم و این بار در دانشکده ی هنرهای زیبا دانشگاه تهران قبول شدم و از آن سال به صورت تخصصی وارد حوزه هنر شدم.
آیا می توانید به رویداد و اتفاقی اشاره کنید که نقطه عطفی را در زندگی هنری شما رقم زده است؟ دو الی سه سال بعد از ورود به دانشگاه، مهمترین اتفاق در زندگی هنریم رخ داد و آن دیدار با آقای هانیبال الخاص از هنرمندان نو گرای ایران بود که افتخار همشهری بودن با ایشان را نیز داشتم. ماجرا از این قرار بود که تعدادی از شاگردان ایشان که همکلاس من بودند زمینه ی ملاقاتی را با استاد الخاص در منزلشان فراهم کردند. در آن دیدار من آنقدر تحت تأثیر هنر، علم و اخلاق ایشان قرار گرفتم که برآن شدم در کنار کلاس های دانشگاه از محضر این استاد بزرگوار نیز استفاده کنم. از سال 1380 تا 1383 که فارغ التحصیل شدم و به کرمانشاه آمدم افتخار شاگردی ایشان را داشتم و از آن به بعد نیز تا سال 1389 که فوت کردند مدام با ایشان در ارتباط بودم و از علم و هنرشان بهره مند می شدم.
آقای هانیبال الخاص و کلاس های ایشان چه ویژگی داشتند که اینقدر در زندگی شما اثرگذار بودند؟ سرلوحه زندگی هنری من سخن آقای الخاص و بینش هنری ایشان است. مهمترین شعار کلاس های ایشان "کار، کار و کار" بود. ایشان همیشه به ما می گفتند:" کمیت است که کیفیت می آورد. شما باید مدام در حال طراحی باشید. اینقدر طراحی کنید تا خسته شوید و برای رفع خستگی باز طراحی کنید!" و این یعنی مدام طراحی کردن. به این ترتیب به ما می فهماندند که اول و آخر هنرهای تجسمی، طراحی کردن، دغدغه داشتن و تمرین کردن است.
اشاره کردید که آقای الخاص کرمانشاهی بودند. اما این هنرمند را کرمانشاهیان خیلی نمی شناسند. از ایشان بیشتر بگویید.
استاد حدود یک سال قبل از فوتشان بعد از هفتاد سال، مسافرتی به کرمانشاه داشتند. یکی از مهمترین کارهای آقای الخاص تربیت شاگردان بسیار بود. هم اکنون این شاگردان در تمام نقاط ایران سکانداران هنر نقاشی هستند و به نظر من استاد در وجود این شاگردان همیشه زنده اند. در همایشی که به افتخار ایشان در کرمانشاه برگزار شد از سه نسل از شاگردانش دعوت به عمل آمد. از شاگردان نسل اول ایشان می توان به آقای رضا بانگیز، از نسل دوم به آقایان هادی ضیاءالدینی و احمد وکیلی و از نسل سوم خانم ها ترانه صادقیان، سمیرا دریا و آقای ناصر محمدی اشاره کرد. برای آشنایی نسل جدید با این هنرمند بزرگ به رئیس محترم دانشگاه فرهنگ و هنر پیشنهاد داده ام که کارگاه نقاشی را با نام ایشان نام گذاری کنند تا این سؤال برای هنرجویان مطرح شود که ایشان چه کسی بوده اند و چه کار کرده اند و به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش به شناخت هرچه بیشتری از این شخصیت دست پیدا کنند.

شاگردان این استاد چه ویژگی خاصی در آثارشان دارند؟
از ویژگی های شاگردان آقای الخاص اهمیت به طراحی، فیگوراتیو، روایی کار کردن و پرکاری آنهاست
برای یک هنرمند رسیدن به یک سبک شخصی چقدر مهم و ضروری است و چقدر دغدغه آن را دارد؟ هدف یک هنرمند با شروع کار هنری رسیدن به یک سبک شخصی نیست اما تلاش هایی که می کند و زحمت هایی که می کشد آرام آرام او را به نقطه ای می رساند که از جاهای مختلف الهام می گیرد ولی در نهایت هنری خلق می کند که مانند یک امضاء قابل تشخیص است مانند سینمای کیارستمی یا آثار آقای الخاص و این کار مستلزم تلاش بسیار و کار فراوان است. باز به نقل قولی از آقای الخاص می رسم که ایشان همیشه از داشتن صداقت هنری سخن می گفتند. صداقت هنری یعنی سال ها بدون هیچ چشمداشت و بدون هیچ دوز و کلکی کار کردن. سال ها مطالعه کردن، سال ها جست و جو کردن و در خلال آن رسیدن به یک نتیجه خاص، فرم و رنگ خاص و در نهایت رسیدن به یک تفکر خاص و نشان دادن آن در کار.

در بحث نقاشی آیا از هنرمند خاصی الهام گرفته اید؟ چه کسانی در پیشرفت شما تأثیرگذار بوده اند؟
به نظر من اولین معلم همیشه تاثیرگذارترین است. اولین معلم من یک استاد برجسته کشوری نبود اما کسی بود که بیشترین تأثیر را در انتخاب این راه روی من که در آن زمان نوجوانی 14-15 ساله بودم، گذاشت. آقای رضا قنبری و برادرانش در شهر صحنه مشوقان اصلی من برای ادامه نقاشی و شرکت در کنکور هنر بودند. البته تمامی اساتیدم در تربیت معلم و همین طور در دانشگاه هنرهای زیبا آقایان منوچهر معتبر، مصطفی گودرزی، داریوش حسینی و بقیه اساتیدی که از محضرشان استفاده کردم بسیار به گردن بنده حق دارند و من از آنها بسیار سپاسگزارم اما استادی که شیوه طراحی کردن، نقاشی کشیدن و تفکر به صورت یک نقاش را به من آموختند آقای هانیبال الخاص بودند.
جایگاه هنر و به ویژه هنر نقاشی در استان کرمانشاه را چگونه ارزیابی می کنید؟ من فکر می کنم متأسفانه جایگاهی که باید داشته باشد را ندارد. ما بزرگانی در این حیطه داریم مانند آقای نیکزاد نجومی که کرمانشاهی است اما هیچ کس خبر ندارد که ایشان کرمانشاهی هستند. البته باید بگویم هم اکنون وضعیت قدری بهتر شده و یکی از دلایل مهم آن، تأسیس دانشگاه فرهنگ و هنر است که خیلی از رشته های هنری شامل نقاشی، موسیقی، گرافیک و... در آن تدریس می شود و باعث شده بسیاری از علاقه مندانی که هیچگاه توان رفتن به شهرهای دیگر را برای ادامه تحصیل در رشته های هنری نداشتند، بتوانند در رشته مورد علاقه شان تحصیل کنند. در این دانشگاه حتی دانشجویانی داریم که فوق دیپلم و لیسانس خود را در اینجا گرفته و مقاطع بالاتر را در دانشگاه های تهران قبول شده اند. اگر این امکانات نبود راه یابی آنها به مقاطع بالاتر نیز امکان پذیر نبود. اما به طور کلی در شهر کرمانشاه هیچ مرجعی نداریم که به مقوله هنر و نقاشی اهمیت بدهد. یعنی شخص یا مرکزی در کرمانشاه وجود ندارد که اگر هنرمند درد دل یا نیازی داشته باشد یا بخواهد نمایشگاهی بگذارد، او را حمایت و پشتیبانی کند. یک هنرمند مخصوصاً اگر گمنام باشد برای برگزاری یک نمایشگاه اینقدر دوندگی می کند و اینقدر با درهای بسته روبه رو می شود که گاهاً خسته شده و از ادامه راه منصرف و پشیمان می شود. البته جا دارد از تلاش های رئیس دانشگاه فرهنگ و هنر آقای حجت سلیمی در تأسیس یک گالری برای هنرمندان در دانشگاه تشکر کنم که قدم مثبتی در حوزه هنر است. اما نهادهای فرهنگی که متولی کار هنری هستند باید خیلی کار کنند تا جایگاهی را که در شأن پیشینه ی تاریخی کرمانشاه است، ایجاد کنند.

چقدر با انجمن هنرهای تجسمی وابسته به ارشاد ارتباط دارید؟ فکر می کنید چه اندازه این مرکز در رشد هنر نقاشی استان تاثیرگذار بوده است؟
متأسفانه هیچ ارتباطی با این مرکز ندارم. زیرا این مرکز اجازه ورود را به ما نمی دهد. من در سال 83 که به کرمانشاه آمدم تلاش های زیادی برای پیدا کردن مکانی که متعلق به هنرمندان و محلی برای تعامل هنرمندان با یکدیگر باشد، انجام دادم تا کمی به آن فضایی که در تهران درک کرده بودم نزدیک شوم اما این فضا در کرمانشاه نبوده و هنوز هم نیست. متأسفانه انحصارطلبی بدی در انجمن هنرهای تجسمی وابسته به ارشاد در کرمانشاه وجود دارد که اجازه ورود به هرکسی را نمی دهند. ما خیلی تلاش کردیم که این انجمن را با دانشگاه تطبیق دهیم و کاری کنیم که هر دو با هم کار کنند ولی متأسفانه انگار قرار نیست این اتفاق بیافتد زیرا کسانی که در آنجا فعالیت می کنند دانشگاه را قبول ندارند و به هنرجویانشان توصیه می کنند که به دانشگاه نروند درصورتی که اکثر اساتید دانشگاه فرهنگ و هنر بدون اغراق فارغ التحصیل دانشگاه های معتبر ملی هستند و قبولی دانشجویان در دانشگاه های معتبر تهران نیز گواه تخصص و علم این اساتید است. همه ما که در کار فرهنگی هستیم به نوعی مسئول ارتقای فرهنگ و هنر این شهریم. من از جمله کسانی هستم که اعتقادی به اینکه حالا که اینجا خوب نیست پس مهاجرت کنم، ندارم. هرکدام از ما یک قدم فرهنگ و هنر شهرمان را جلو ببرد وظیفه خود را انجام داده است.

از حمایت و تشویق های ارگان هایی که دست اندر کار فرهنگ و هنر شهرمان هستند راضی هستید؟
از آنجا که من مسئول هنرهای تجسمی بسیج هنرمندان هستم، خوشبختانه کم و بیش از حمایت های بسیج هنرمندان برخوردار می شوم. قرار است در هفته اول آذر ماه نمایشگاهی از آثار من در گالری دانشگاه فرهنگ و هنر برگزار گردد که برای برگزاری آن ارشاد و دانشگاه قول کمک و همکاری داده اند. البته این حمایت ها برای من که قدری شناخته شده تر هستم و سابقه سال ها همکاری با این ارگان ها را دارم، راحت تر بدست می آید. اما برای بقیه هنرمندان مسلماً کار سخت تر خواهد بود و این یکی از ضعف های استان کرمانشاه است که تا رابطه ای وجود نداشته باشد، اتفاقی نخواهد افتاد و کمکی نخواهد شد.
چرا در استانی که بیکاری و نابسامانی اقتصادی دغدغه ی اول خانواده هاست باید به هنر پرداخته شود؟ واقعیت این است که پرداختن به هنر همیشه بعد از غم نان بوده است. هرچقدر جامعه ای از نظر اقتصادی ضعیف تر باشد، دغدغه نان در آن جامعه بیشتر است و هنر جایگاه کمتری در آن جامعه دارد. نمونه بارز آن را هر روز در بین شاگردانم مشاهده می کنم. من معلم هنر مدارس متوسطه اول ناحیه دو هستم و بخشی از حوزه تدریسم در جعفرآباد است. این حوزه را به اصرار خودم و بنا بر اعتقادات و علایق شخصی انتخاب کرده ام و با وجود پیشنهادهای مختلف از مدارس نمونه دولتی و خصوصی، به خاطر ارتباط روحی و عاطفی خاصی که با بچه های این منطقه برقرار می کنم، همیشه اولین انتخاب من بوده است. شاگردانم مدام از من می پرسند این تابلویی که می کشی چه قدر می ارزد؟ و این نشان دهنده غم نان داشتن این کودکان است! اما اگر از منظری دیگر به هنر نگاه کنیم که هنر چگونه می تواند از بسیاری از معضلات اجتماعی که در شهر و کشور با آن مواجه ایم جلوگیری کند، فکر می کنم اگر تمام فعالیت های اقتصادی و سیاسی را کنار گذاشته و صرفاً به این مقوله بپردازیم باز کم است. در این صورت دیگر هنر برخلاف آنچه که در افکار عموم است از سرسیری نیست! به اعتقاد شخصی من هنر، درد است! و هنرمندان دردمندترین افراد جامعه اند! زیرا دارای احساسی قوی بوده و ناملایمت ها و دردها را شدیدتر از بقیه حس کرده و مدام غصه فلاکت ها و نابرابری ها را می خورند و در پی چاره جویی هستند و این درد است که آنها را پیش می برد که اگر این درد نباشد هیچ اتفاقی در هنرشان نمی افتد. اگر جامعه را به این سمت و سو ببریم که هنر را درک کند یعنی زیبایی را درک کرده است و اگر زیبایی را درک کند یعنی می تواند زیبا ببیند و زیبا فکر کند، در این صورت دیگر زشتی در دنیا وجود نخواهد داشت. اگر هنر به این معنا در جامعه جا بیافتد نه فقر وجود خواهد داشت، نه جنگ، نه استعمار و نه نسل کشی. همه اینها یا به دلیل دوری از هنر است یا استفاده ابزاری از هنر برای رسیدن به این اهداف شوم و فجایع انسانی. بنابراین درست است که هنر بعد از غم نان است اما اینقدر مهم است که باید خیلی پیشتر به آن پرداخته شود. در قرآن کریم بارها و بارها گفته شده نگاه کن! آیا آنهایی که می دانند با آنهایی که نمی دانند برابرند؟ این همه در قرآن تأکید شده که خوب ببینید، در واقع مهمترین درس هنر هم همین خوب دیدن، متفاوت دیدن و زیبایی های خلقت خداوند را دیدن است. ما اگر زیبایی خداوند را خوب ببینیم، جز به زیبایی فکر نمی کنیم و جز به زیبایی عمل نمی کنیم. همه مشکلات از نازیبا دیدن، نازیبا فکر کردن و نازیبا عمل کردن است.

مهمترین چالش ها و آسیب های پیش روی هنرمندان کرمانشاهی چیست؟
بخشی از چالش ها مربوط به مشکلات مالی و بخشی از آن مربوط به عدم حمایت نهادهای فرهنگی است. اما فراتر از همه، عدم همدلی بین هنرمندان است که به شدت در شهرمان وجود دارد. هنرمندان یکدیگر را به شدت انکار کرده و به جای بالا کشیدن خود سعی در پایین کشیدن همدیگر دارند. متاسفانه تنگ نظری نه تنها دامن هنرمندان بلکه بقیه اقشار را هم در این شهر گرفته است. یکی دیگر از معضلات پیش رو این است که مسئولینی که در رأس امور فرهنگی قرار دارند هیچگونه سواد، شناخت و آگاهی هنری ندارند و بنابراین زبان هنرمندان را نمی فهمند و درک متقابلی بین هنرمندان و مسئولین وجود ندارد. متاسفانه حتی مشاورهای هنری نیز ندارند.
به عنوان سخن آخر اگر نکته ای به نظرتان می رسد لطفا بفرمایید.
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یا رب چه قدرفاصله ی دست و زبان است
باید بگویم خدانکند هنرمند به جایی برسد که حالش این شعر را به یاد بیاورد:
بخز در لاکت ای حیوان که سرما سخت سوزان است
اگر این اتفاق بیافتد به هیچ عنوان اتفاق قشنگی نیست. که هنرمند به جایی برسد که کار گروهی را بی جواب ببیند، کار با نهادهای فرهنگی و دولتی را آب در هاون کوبیدن بداند و در پستوی خودش بخزد و کار کند که اگر خیلی فعال باشد بتواند سالی یک بار نمایشگاهی داشته باشد. منزوی شدن هنرمند، آفت هنر و آفت فرهنگ شهر و کشورمان است. ان شاا... مسئولین به درکی برسند که نگذارند هنرمندان منزوی شوند و همچین اتفاقی هیچ گاه رخ ندهد.


استاد بشیر نظری دی ماه 1355 در یکی از روستاهای شهرستان صحنه در کرمانشاه به دنیا آمد. وی فارغ التحصیل رشته ی نقاشی از دانشکده ی هنرهای زیبا دانشگاه تهران است. از فعالیت ها و عناوین و افتخاراتی که این هنرمند کسب کرده است می توان به موارد زیر اشاره کرد:
مسئول انجمن هنرهای تجسمی بسیج هنرمندان کرمانشاه، 20 سال تدریس هنر در آموزش و پرورش، 10سال تدریس در دانشگاه های هنری، برپایی 5 نمایشگاه انفرادی طراحی و نقاشی، شرکت در بیش از 25 نمایشگاه گروهی طراحی و نقاشی، شرکت در نمایشگاه گروهی اساتید علمی کاربردی در کشور مالزی، برگزار کننده بیش از 30 ورک شاپ طراحی و نقاشی، شرکت در بیش از 30 ورک شاپ طراحی و نقاشی، داور جشنواره های کشوری، منطقه ای و استانی، جزء 8 نقاش برتر در جشنواره کشوری ایلام 1390، نفر سوم جشنواره کشوری ایلام 1391، نفر سوم جشنواره منطقه ای حجاب و عفاف لرستان 1390، کسب بیش از 10 عنوان نفر اول جشنواره های استانی نقاشی، چاپ کتاب مجموعه آثار نقاشی، دبیر سه دوره جشنواره هنرهای تجسمی بسیج هنرمندان کرمانشاه و .......

برچسب ها: نقاشی تجسمی

ارسال نظر