نیم نگاه و نوری بر "رمان بیوه کشی" اثر یوسف علیخانی

نیم نگاه و نوری بر
رمان "بیوه کشی" در 7 فصل و در مجموع 302 صفحه توسط نشر آموت در بهار سال 1394 به چاپ رسیده است و چاپ دوم آن نیز در شمارگان 1100 نسخه در تابستان 1394 به بازار کتاب راه یافته که خود می تواند قابل توجه باشد.
دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۴
کد خبر :  ۴۶۶۶۷

رمان "بیوه کشی" در 7 فصل و در مجموع 302 صفحه توسط نشر آموت در بهار سال 1394 به چاپ رسیده است و چاپ دوم آن نیز در شمارگان 1100 نسخه در تابستان 1394 به بازار کتاب راه یافته که خود می تواند قابل توجه باشد.
رمان بیوه کشی از منظر رواییِ دانایِ کل، در زمان تقویمی سه سال 1393-1390 با استفاده از زمان خطی داستانی 17 سال و 7 ماه و 7 روز و با به کارگیری تکنیک تک گویی درونی interior monologue عقب و جلو بردن زمان flash bace/flash forward و همچنین بهره گرفتن از "توصیف و نقل وگفت و گو" به روایت و بیان جامع "discourse " خاص قابل باوری دست می یابد، بیانی که در ژرف ساخت خود، محور آغاز، میانه و پایان را چونان به کار می گیرد که ابعاد گوناگون و لایه بر لایه را پیش روی مخاطب می گذارد.
رمان بیوه کشی با زمان داستان اش به نقل و نمایش مرگ هفت برادر، دو پدر، دو مادر و یک ضد قهرمان به نام "اژدر" اکتفا نمی کند، بلکه از لایه های عمیق تری پرده برمی دارد. مثلاً در بعد زنانه ی رمان، سرگذشت سه نسل زنانه و جامعه ی زنان را تصویر می کند، به یاد بیاورید "مادر خوابیده خانم" خود "خوابیده خانم"، "عجب ناز"، "مادر شوهر خوابیده خانم" و بعد تمام زنان رمان را.

          
این رویکرد در همین نقطه پایان نمی یابد تا اعماق فرهنگ یک زاد بوم که می تواند هرکجای دیگر هم غیر "میلک" باشد، گسترده می شود به همین خاطر راه تأویل و تفسیر متن را بر خواننده باز نگه می دارد، به تعبیری رمان بیوه کشی هرگز تمام نمی شود. به این پنج گفت و گوی صفحه 302 خوب دقت کنید: "- باید برویم. /کجا؟ - هرجایی غیر میلک./ جایی نداریم آخه./ - همه جا جای ماست، به شرطی که خاطره هامان با ما نیایند."
ببینید قصد به کوچ و رفتن گرفته می شود اما به کجا؟ به قول دکتر کدکنی: "به هر آن کجا که باشد/ به جز این سرا، سرایم." ویلیام فالکنر می گوید: "انسان، گذشته اش را فراموش نمی کند، بلکه آن را چون کوله باری بر دوش می کشد" و در گفت وگوی پایانی رمان می آید: "- همه جا جای ماست، به شرطی که خاطره هامان با ما نیایند" و می دانیم که این یک امر محال است پس یک کوچ و رفتن بی مقصد و سرگردانی تازه آغاز می شود مولانا به این سرگردانی می گوید" جانب بی جانبی" یک سفر الزامی- غیرممکن، یک انتظار ابدی حرکت.
رمان بیوه کشی هم شروعی لغزنده و گیرا و خواب واره دارد که خواننده را سریع به کام می کشد و هم پایانی بسیار خوب که به بی پایانی تمام می شود و هم از تعلیق و کشش خوبی برخوردار است.
در این نوشتار تلاش می گردد از منظر آیلین بالد شویلر "Eileen balde shwiler " چارلز می "Charles may" و سوزان فرگسن "Suzanne ferguson " که پیشروان نقد امروز هستند به کلیت و برخی از عناصر رمان بیوه کشی نگریسته شود.
در آغاز نگاهی به عنوان رمان بیوه کشی و طرح روی جلد کتاب بیفکنیم.
بیوه کشی عنوانی استعاری ست، یک معنای دور، یک معنای بسیار دور و یک معنای نزدیک را در بر می گیرد.
برای معنای بسیار دور آن کافی ست نگاهی به تاریخ تمدن ویل دورانت همان جلد اول و همان فصل های آغازین بیفکنید و نظام خانواده و وضع زن همسر مرده را بنگرید. گاهی بیوه را همراه همسر دفن می کرده اند و ...
این مصداق آن معنای بسیار دور است. مصادیق معنای دور را می توان در کتاب های زیادتری دید از جمله "هویت زن ایرانی درگستره ی تاریخ و پیش از تاریخ" و معنای نزدیک اش را همین امروز در نگاه جامعه به زن بیوه می توان دریافت.
اما در سطور بالاتر آمد که بیوه کشی از نظر نگارنده ی این نوشتار، عنوانی استعاری ست.
بیوه کشی دلالت نزدیکش "خوابیده خانم" است، دلالت دورش "تمام زنان حاضر" رمان یعنی سه نسل از زنان جغرافیای رمان، و دلالت دورترش یک ملت و یک سرزمین است که حتا مردانش را هم در بر می گیرد. به یاد بیاورید در رمان 10 نفر می میرند. 8 مرد به علت حوادث رمان و 2 مرد به علل متعاقب حوادث رمان و فقط دو زن جسماً می میرند و خود "خوابیده خانم" که روحش می میرد و قلبش سنگ و خالی از عشق می شود که در واقع او نیز می میرد.
اما دورترین دلالت رمان بیوه کشی از این هم اسفناک تر است.
دلیل این حرف ام در طرح روی جلد کتاب بیوه کشی است. طرح با پنج تکه ی هندسی، ببینده را تحت تداعی های گوناگونی نگه می دارد. تداعی نخست متن و زمینه ی طرح روی جلد زنی ست که بیننده او را از پشت در حال رفتن به جایی می بیند که سفیدی جلد کتاب یک لامکان و یک بی جایی را به ذهن متبادر می کند. رنگ ها و نقش های لباس این زن مثل عوامل تداعی گر عمل می کنند و جمعاً جنگل، در و دشت و خاک تباه شده را به ذهن می آورند.
کمرگاه تصویر جنگلی را به ذهن می آورد که از میانه شکسته و منقطع است و از ریشه نیز در سرزمینی سوخته جای دارد، به سرِسبز که می تواند نماد حیات باشد نگاه کنید به تن و تنه ای چسبیده که رنگش سنگ شده گی را به خاطر می آورد. تنه ی این زن که دل او را هم در بر می گیرد به رنگ سنگ است. حالا به این جمله ها و هم پیوندی ها و تداعی های شان نگاه کنید. زمزمه است که "خوابیده خانم" زنِ برادر آخری "کوچک" بشود. صفحه ی 278 سطر 9 .
گل خندان می گوید: "تو فکر بکنی خوابیده خانم راضی به این کار؟ به این سوی چراغ نه/ او تن بداده به سنتی که پدرای من و تو بکاشتند." نیز نظر بیفکنید به این جملات صفحه ی 291 سطرهای 19 و 20 " همه می دیدند که خوابیده خانم مثال سفیانی شده ها، مشت می زند به در و دیوار و زارش، در آسمان پیچیده" با این دلالت ها حال می توانیم بپذیریم "خوابیده خانم" خالی از هر حس زنانه شده است.
اما تداعی و دلالت این طرح و نقش روی جلد چیز دیگری را هم به یاد می آورد. این اشکال هندسی و این رنگ ها و جهت قرار گرفتن کل طرح، طرح و نقش یک نقشه، نقشه ی یک کشور را تداعی می کنند، کمی دقیق تر نقشه ی ایران را در ذهن تان تصویر کنید. خطوط اصلی نقشه ی ایران را با خطوط طرح روی جلد منطبق کنید، می بینید این شباهتِ بسیار، اتفاقی نیست. حتا طبیعت همه جوره جغرافیای رمان نیز، طبیعت و جغرافیای وطنی ایران را به خاطر می آورد و عمق فاجعه ی بوجود آمده این جاست. تأثیر فاجعه و فهم و اثر آن از خود آن وحشتناک تر است، این تأثیر اکسپرسیونیستی واقعیت است.
این رمان به مثابه ی زندگی سخت ساده و پیچیده است. تقریباً همه چیز آن همین طور است و درست مثل زندگی با تمام فراز و فرودهایش ستودنی ست. همان گونه که از مناظر گوناگون می توان به زندگی نگریست، از چند منظر نقد هم می توان به نقد و بررسی رمان "بیوه کشی" پرداخت. اهم آن مناظر نقد عبارتند از: نقد جامعه شناختی، نقد روان شناختی با رویکرد فروید و ضمیر ناخودآگاه و یونگ، ضمیر ناخودآگاه جمعی و آرکی تایپال، نقد اسطوره شناختی، نقد امانیستی بارویکرد فمنیسم ایرانی از منظر تبارشناسی زن در گستره تاریخ و اسطوره ...
پر واضح است که می توان به این نقدها، نقد از نظر ساختاری را نیز افزود، به "موضوع، درونمایه، شخصیت، دیدگاه، صحنه، لحن، فضا، زبان، سبک و تکنیک" پرداخت.
در این نوشتار تلاش می شود که به حد امکان به برخی از این مناظر پرداخته شود. به همین منظور با رویکردهای یاد شده به نکاتی چند اشاره می گردد و تلاش می شود با closereading به معنای دقیق این عبارت به نکاتی چند اشاره شود.
رمان بیوه کشی رمان زندگی ست. درحقیقت روایتی غنایی، حماسی و تراژیک از زندگی یک تبار است، پر است از شخصیت هایی که تقریباً هیچ کدام ساده " flat " نیستند و حتا ساده ترین شان هم در روند داستان و با شخصیت پردازی درست، تحول می باید و پیچیده می شود. پشت افکار و اعمال شخصیت ها انگیزه و هیجان وجود دارد این شخصیت ها گاه تا مرز به تیپ تبدیل شدن پیش می روند.
نویسنده با استفاده از آرایه ی جان بخشی، حتا طبیعت را جزء به جزء به شخصیت تبدیل کرده است. اسم کوه ها را به خاطر بیاورید اگر طبیعت تجسم و تشخص یافته را هم به حساب بیاوریم باید بگوییم رمان چهل و یک شخصیت دارد.
این شخصیت های غیرتکراری با پرداخت مناسب درونی و بیرونی و از منظر دانای کل گرد محور آغاز میانه و پایان بر اساس زندگی یک قهرمان "خوابیده خانم" و یک ضد قهرمان- که نام ش "اژدر" است - هم روایت را توصیف می کنند و هم آن را نشان می دهند.
این رمان، مانند زندگی؛ پر از نشانه و نماد است. به ترجمه دکتر پاینده و به تعبیر "آیلین بالد شویلر" نماد باید 1- تکرار بشود 2- اشاره ی منفرد به امری یا چیزی نداشته باشد 3- در پیرنگ اثر نقش داشته باشد و حذف آن پیرنگ را خدشه دار کند.
حالا از این منظر یک بار دیگر به طبیعت داستان، به حوادث واقع در روایت رمان، به شخصیت ها و تبحرهایشان نگاه کنید. به خاطر بیاورید "نی زدن" بزرگ و تبحر دیگر برادرهایش را، حتا آن دو ریواس کوهی خوابیده خانم هم چنان اند که به character یا person تبدیل می شوند، تاجایی که می توانید در این هم پیوندی برای شان "منش" و خُلق تصور کنید. همین جاست که شخصیت ها تا حد تبدیل شدن به تیپ پیش می روند.
مانند زندگی پر از کنش و واکنش انسان ها و حوادث است. گاهی کوچک ترین حوادث و کم رنگ ترین شخصیت ها همان نقاط قوت آن هستند و گاهی هم برعکس، چرا این گونه نباشد؟
مگر خود زندگی یک تناقض و paradox بزرگ نیست؟ حالا باز شخصیت ها و حوادث رمان بیوه کشی را در ذهن تان مجسم و مرور کنید تا به نکته ی دیگری بپردازیم.
نکته ی قابل توجه دیگر در رمان بیوه کشی استفاده از مؤلفه های رمان نو در روایت و شخصیت پردازی و توصیف مکان و حوادث است. به قول "چالز می" شخصیت ها با جزئیات رئالیستی پرداخته می شوند، اما با غنایی نویسی کارکرد دیگری می یابند، اما در این رمان علاوه بر غنایی نویسی و علاوه بر شخصیت، این اتفاق در حماسی نویسی و طبیعت و روایت حوادث و وقایع نیز رخ می دهد. همین کارکرد جدید باعث می شود خواننده حتا نگران ضدقهرمان رمان " اژدر" هم باشد و بپذیرد همان قدر که خوابیده خانم قربانی سنت غلط است اژدر قربانی تعصبات کوربرگرفته از سنت غلط و اشتباه است.
نکته ی قابل توجه تأکید دیگر در این رمان توجیه باورپذیری کلی اثر در ابعاد مکان، زمان، شخصیت و نحوه ی روایت و ساحت خواب، خواب وارگی و رویاست.
اتمسفر یا فضا و حال و هوای مکان داستان، این فضاسازی عجیب و غریب خواب گونه و رویاپروری هایش، ده کوچک "میلک" را علیرغم توصیف های واقع گرایانه ی ارائه شده از یک روستا و زندگی روستایی، جادو وار در ساحت خواب و رویا با حوادث غیرقابل باورش، مثل "ماکاندوی" مارکز در صد سال تنهایی قابل باور می کند. این باور پذیری حادثه، شخصیت، مکان، زمان و در کل روایت، حاصل ِدرهم آمیزی خواب، و واقعیت خیال راوی است که منبعث از به کارگیری، نقل، توصیف، تداعی معانی و تک گویی درونی ست که خود ریشه دار توصیف رئالیستی و اخذ تصویر درآمیخته اش در خواب و خیال و رویاست که وارونگی ایجاد می کند، و به آینه و یا افتادن عکس لرزان یک قصر باشکوه در یک دریاچه می ماند، بیننده هم واقعیت قصر را باور دارد و هم انعکاس لرزان آن را، و این با همان تئوری چارلز می در درک امپرسیونیستی از واقعیت قابل توجیه و باوراست.
چه در شروع رمان در "محور آغاز" و چه در گسترش روایت در "محور میانه" و چه در آخر، در محور "پایان" خواب و رویا و کابوس، محیط و حوادث عجیب و غریب را تبیین می کند، باعث می شود که حالت های ذهنی شخصیت ها و حوادث در ابعاد مکان و زمان چنان متجلی گردند که گویا به واقعیت غیرقابل انکار و باورپذیر بدل شده اند.
به این جملات آغازین رمان نگاه کنید: "هفت شبانه روز بود خواب می دید هفت کوزه ای که به هفت چشمه می برد، به جای آب و خون در آن پر می شود ..." توجه کنید " هفت شبانه روز" یعنی این خواب های شبانه به روز هم کشیده می شود، خوابی که در روز تکرار می شود یعنی حادثه ای که در ناهوشیار و هوشیار ذهن ما وجود دارد. وقتی این اتفاق افتاد تفکیک رویا و واقعیت غیرقابل ممکن است و باورپذیری اتفاق می افتد. اکثرخواب ها و رویاهای "خوابیده خانم" و افکار دیگر شخصیت های رمان، حاصل این نوع نگاه است.
از این منظر، روایت و حتا خواب در فضایی رئالیستی و واقعی شکل می گیرد اما با یک التفات شاعرانه "غنایی-حماسی" به دامن فضایی سور رئالیستی می افتد.
در این گزار از واقعیت به رویا و از رویا به واقعیت، تجربه های مکرر و عینی از ضمیر ناخودآگاه به خودآگاه راه می یابند و حتا به تعبیر یونگ به خودآگاه جمعی ما راه باز می کنند و نقش کهن الگویی و آرکی تایپال Archetypal می یابند و چهار "کشمکش جسمانی physical conflict" "کشمکش ذهنی Mentall conflict " "کشمکش عاطفی Emotional conflict " و "کشمکش اخلاقی Moral conflict " را در پی دارند. به این جمله "کوچک" در صفحه ی 294 "من مگه خونم رنگین تر از برادرنمه؟" یا جملات بعد از آن، اگر بخاطرمان بیاید، می توانید هر چهار واکنش و کشمکش را دریابید. به این جمله "خوابیده خانم" در صفحه ی 299 نگاه کنید "خدایا این چه خوابی یه که بیداری نداره؟" و جملات بعدی تا پایان رمان اگر به یادتان مانده باشد مؤید همین موضوع است. ضمناً یادمان باشد؛ آغاز روایت با خواب و درآمیزی خواب و رویا و واقعیت برای روایت حادثه، از مؤلفه های "رمان نو" است.
این کارکرد خواب و رویا و پیوندش با منظرها و باورهای بومی منبعث از خرافه، افسانه، اسطوره و سایر مؤلفه های فرهنگ ساز در واقع بازنماییِ نیم رخ روانی فرد و جامعه است که رمزگشایی آن را باید روانشناسان و جامعه شناسان بر عهده بگیرند و اتفاقاً از این منظر رمان "بیوه کشی" اثر قابل توجهی ست.
نکته ی قابل دقت دیگر در رمان بیوه کشی حضور کودک و نوع نگاه جامعه به فرزند آوری ست. در این عرصه رمان حرف برای گفتن دارد. به خاطر بیاورید خوابیده خانم را هنگامی که ناظر دعواهای پدرو مادرش بود. نگاه مادر شوهر خوابیده خانم به تولد عجب ناز را بنگرید، نگاه کنید به این جملات صفحه ی211 سطرهای 2 تا 6 "قشنگ خانم گفته بود: حضرتقلی و پدرشوهرم هی قربان صدقه ام برفتند که آدم برایشان بیاورم" / آدم؟/ خوابیده حرفِ تیز قشنگ خانم را از قلبش نتوانست بیرون بکشد. / یعنی دختر آدم نیست؟"
البته علت این نگاه مردسالار جامعه در ژرف ساخت قابل تبیین ست، ولی آن را به اهلش وامی گذارم، مد نظر تأثیر امپرسیونیستی این جمله بر ذهن خوابیده خانم و جامعه ی خوابیده ی خوابیده خانم از آغاز تا امروز است.
تا شما این صحنه ها را در ذهن تان مرور کنید به نکته ی مهم دیگری می پردازم.
نکته ی پررنگ دیگر رمان بیوه کشی در یک نگاه فمنیسم و فمنیسم علیه فمنیسم است.
زنان در رمان بیوه کشی چه جایگاهی دارند؟ از منظر نقد فمنیستی و زن محور که اتفاقاً باز نیم نگاهی روان شناختی و جامعه شناختی ست، بخصوص از منظر روان شناختی یونگ و چهار الگوی زن در چهار کارکرد زن به عنوان زن معشوق، زن همسر، زن مادر و زن راهبر، این رمان حرف بسیاری برای در میان نهادن دارد. خوابیده خانم هر چهار نقش زن را در پیکره ی رمان دارد. به علاوه ی خوابیده خانم، زنان و دختران دیگری هم در رمان حضور دارند که از برخی نام برده شد.
یک بار دیگر به عنوان رمان دقت کنید: "بیوه کشی" یعنی چه؟ از نظر دستوری چاره ای نداریم جز این که بگوییم "ترکیب اضافی" است ترکیب اضافی خاصی که مثل اضافه ی مقلوب عمل می کند، یعنی وابسته ی دوم "کشی" نقش "ی" در آن نقش مصدری ست، یعنی کشتن زن بیوه و همین نام به ذهن متبادر می گردد و انتظار می رود در رمان هم همین اتفاق رخ بدهد. اما نه تنها بیوه ای که خوابیده خانم باشد - کشته نمی شود جسماً بلکه زنان میلکی با او و خانواده اش چپ می افتند . زنان علیه زنی جبهه می گیرند حتا این شامل عجب ناز هم اندکی می گردد. چنان که پیش تر گفته شد خوابیده خانم روحاً کشته می شود و از زنانگی تهی می گردد و برای رهایی از این تیره روزی باید دخترش را هم قربانی کند. علیه این سنت سر به شورش بر می دارد، اما در ژرف ساخت اتفاق دیگری می افتد "سنت و خرافه" یک نسل کشی را رقم می زنند. "بزرگ " و برادرانش می میرند. ضد قهرمان و پیل آقا و حضرتقلی هم به دنبال همین ماجرا می میرد. 10 مرد می میرد اما فقط دو زن می میرند "مادرشوهر خوابیده خانم و مادرش" خود خوابیده خانم هم که مرده ای متحرک است این اضمحلال حتا به اقتصاد اجتماع ده هم کشیده می شود. آن گله ی بزرگ و اتحاد مردم از هم پاشیده می شود.
این جا خواننده متوجه رویکرد تمثیلی رمان بیوه کشی می گردد. رمان این جا حرفی را با خواننده در میان می نهد که جان مطالب است. می گوید خرافه و خرافه گرایی، باورها و سنت های غلط، علم گریزی و تعصب، چون موریانه پایه های فرهنگ و تمدن را می جود و از بین می برد، حالا چه به جان یک ده بیفتد، چه یک کشور چه یک جهان" تا شما به این صحنه های رمان فکر می کنید من به نکته های مهم دیگری می پردازم.
نکته ی مهم دیگر رمان بیوه کشی استفاده از عناصر سبکی گوناگون و آفریدن اثری یک دست است.
رمان مکان واحد دارد، زمان خطی دارد. قهرمان و ضد قهرمان دارد، از محور آغاز، میانه و پایان استفاده می کند به خاطر استفاده از همین ابزار و نیز به کارگیری زبان ولو در قالب لحن و لهجه جای پایش را در ذهن خواننده بر جای می گذارد. البته در بعد زبان خالی از اشکال نیست. گرچه اشکال ها هم آن قدر نیستند که تمام زیبایی اثر را مخدوش بسازند اما به هرحال هستند و دیده می شوند.
سوزان فراگس چند ویژگی برای آثار امپرسیونیستی ذکر می کند که چون نگارنده ی این سطور بر این باور است که رمان "بیوه کشی" در روایت و چیدمان صحنه و حوادث از آن ها بهره گرفته است. تعدادی از آن ویژگی ها ذکر می شوند تا بعد با هم باز رمان را در ذهن مرور کنیم.
1- زاویه ی دید و باز تاباندن احساسات درونی در اثر امپرسیونیستی
2- پیرنگ در اثر امپرسیونیستی
3- نقش استعاری مکان در اثر امپرسیونیستی که با تأکید بر استعاره و مجاز اتفاق می افتد.
4- روایت نامتوالی در آثار امپرسیونیستی که با استفاده از flash bace/flasf forward فلش بک و فلش فور وارد، اتفاق می افتد.
5- در سبک پردازی و برجسته شدن سبک در آثار امپرسیونیستی (نویسنده بسیار هدفمند در پرداخت صحنه های عمل می کند، هر فصل نقش ضروری در فهم معنوی اثر دارد و کارکرد حذفی و استعاری پیرنگ در اثر بسیار مهم است.)
6- نویسنده در سیر روایت از طول اثر می کاهد و از طریق استفاه از عناصری چون شخصیت پردازی، لحن، زاویه ی دید و ... خوشه ای از معنا را به ذهن خواننده می افکند و متبادر می سازد. حال با این شاخص ها یک بار ماجرای رمان بیوه کشی را در ذهن تان مرور کنید، می بینید؛ هم در فرم، حجم فصول رمان کاهش می یابد و هم نقش استعاری مکان و حوادث قابل توجه است، در انتخاب زاویه ی دید و باز تابانیدن احساسات شخصیت ها، در سبک و سایر مؤلفه ها نیز، همین طور. می بینید رمان بر مدار این محورها می چرخد.
استفاده از مؤلفه های چند سبک، برای آفریدن یک اثر کار متداولی نیست اما بی سابقه هم نیست. این ویژگی ها و ابزار بیانی و سبکی، برای آفریدن اثر هنری جدید هستند . اگر درست به کار بروند و موفق باشند، کار سترگِ هنری صورت بسته است و امر مهم نیز همین است.
مهم کیمیاگری و توان استفاده ی درست از مؤلفه های سبک ها و آفریدن یک اثر جدید است، اثری که بتواند تأثیر واحد بر جا بگذارد، باورپذیر باشد، به ما لذت بدهد، بر دانش انسانی ما در تغییر شناختی مان یاری برساند، به تحول خوی و خصلت فردی و اجتماعی مان کمک کند و هر بار قابل بازخوانی و تماشا باشد. رمان بیوه کشی به خوبی از پس این کار برآمده است از نظر روایتی و سبکی، این رمان؛ رمانی در حال گذار است. گذاری دو سویه، گاه از سوی رمان کلاسیک به رمان نو، که این گذار را با استفاده از ویژگی های گفته شده انجام می دهد و گاه از رمان نو به رمان کلاسیک، که این کار را هم با استفاده از همان محور آغاز، میانه و پایان و بر اساس مثلث فریتاک به انجام می رساند.
و اما نکته ی پایانی این نوشتار در باره ی رمان بیوه کشی به عنصر زبان بر می گردد. نقدهایی که پیرامون زبان این اثر شده بود به افراط و تفریط رفته بودند. علتش هم این است که ناقدان فراموش کرده اند این رمان، رمان اقلیمی و زاویه ی دید آن دانای کل است.
دانای کل دارد یک روایت محلی را روایت می کند. مثال واضح آن کتب مقدس مُنزَّل در هر مکان و به همان زبان و لحن و لهجه است.
این جا دیگر بحث زبان رسمی در توصیف مکان، زمان و استفاده از لحن و لهجه در دیالوگ و گفت و گو نیست. این همان بحثی ست که در آغاز نوشتار به آن اشاره شد. یکی از عناصری که گاهی نقطه ی قوت و گاهی نقطه ی ضعف است و پارادوکس، همین زبان است. از حیث زبانی از دو منظر می توان به این رمان نگاه کرد. یک منظر استفاده از زبان اقلیمی و لهجه و ساختن جملات زیبا و منطبق با دستور و نحوه زبانی آن زبان و لهجه است که اتفاقاً قابل فهم نیز هست و از منظر دیگر پرداختن به لهجه و آفریدن جملاتی که قابل فهم نیست. البته و خوشبختانه تعدادشان کم است. چند جمله را فقط شاهد مثال می آورم.
1- صفحه ی 19/ سطر 7 "لابد زهر دیگری می زد" - زهر زدن - به جای زخم زبان زدن آمده است که از آن این معنا افاده نمی شود.
2- صفحه ی 77/ سطر 10 و 11 "توی تاریکی می توانست مستقیم به پدر (نگار) کند- شاید غلط چاپی باشد.
3- صفحه ی 172 سطر 9 "تو کرک و چیله بدیدی این طرفان؟ " جمله ی واضحی نیست باید مجازاً و به زحمت از متن چیزی فهمید.
4- صفحه ی 179 سطرهای 11 و 12 "رگ های عرق را پشت گردنش هم حس می کرد که آفتاب داغ پشت می سراندش توی تنش" که حرف اضافه ی "توی" اشتباه به جای "روی" آمده است.
5- صفحه ی 265 سطر 4 " گور ما گور بشده؟" که باید با کمی زحمت فهمید به معنای "گور به گور" است.
6- صفحه ی 265 سطر 14 "عجب ناز دختر جوانی شده بود" صفتِ جوان- برای "عجب ناز" صفتی گویا نیست.
می بینید که تعداد این جملات نسبت به حجم و نثر و زبان رمان بسیار کم است. نثر به کار گرفته شده برای زبان منبعث از اقلیم و جغرافیای داستان جمعاً روان و گویاست.
این جملات اندک را مقایسه کنید با عبارات و جملات بسیار زیبایی که به کثرت در متن رمان می بینید آن گاه می پذیرید که زبان اقلیمی هم قدرت آفریدن رمان زیبا را دارد. اتفاقاً این زبان های اقلیمی می توانند با درست به کار گرفته شدن موجب غنا و پرباری زبان فارسی نیز بشوند.
در پایان باید اضافه کرد، استفاده ی درست از ابزار آفرینش زبان، انتخاب موضوع خوب، گنجانیدن آن در چهارچوب استدلالی درست و همراه کردنش با تم و بینش لازم، می تواند از مؤلفه های خوب و بد یک فرهنگ اقلیمی و بومی، رمانی مناسب و نو بیافریند و رمان بیوه کشی از مناظر یاد شده یِ مبتنی بر دیدگاه های آمده، رمانی موفق و حائز اهمیت است.
منابع:
1- پانیده/ حسین/ 1341/ داستان کوتاه در ایران/ جلد دوم/ تهران/ نیلوفر 1388
2- بشردوست/ مجتبی/ 1341/ موج و مرجان: رویکرد نقد ادبی در جهان جدید و سرگذشت نقد ادبی در ایران/ تهران/ سروش/ 1390
3- میرصادقی/ جمال/ 1312/ راهنمای داستان نویسی/ تهران/ سخن/1387
4- میرصادقی/ جمال/ 1312/ عناصر داستانی/ تهران/ سخن/ 1376
5- مستور/ مصطفی/ 1334/ مبانی داستان کوتاه/ تهران/ مرکز/ 1379

ارسال نظر