یادداشت داود ضامنی؛

مشکلی به نام سازمان‌های فرهنگی "ازخود راضی"

مشکلی به نام سازمان‌های فرهنگی
واقعیت تلخ این است که بسیاری از سازمان‌های فرهنگی دولتی و حاکمیتی در جامعه ما به سازمان‌های «ازخودراضی» تبدیل شده‌اند. مکانیسم‌های ارزیابی در سازمان‌های فرهنگیِ ازخودراضی یا وجود ندارد یا کارآمد نیست. سازمان‌های ازخودراضی رفته‌رفته به سازمان‌های قُلدر تبدیل می‌شوند (یا شده‌اند). «قلدری سازمانی» مفهومی است که طی دو دهه گذشته وارد ادبیات مدیریت شده و
سه‌شنبه ۰۲ دی ۱۳۹۹ - ۱۳:۰۷
کد خبر :  ۱۳۵۴۵۴

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی معاونت راهبری استانهای حوزه هنری داود ضامنی معاون فرهنگی استانها در یادداشتی به موانع و آسیب های موجود در سازمان های فرهنگی پرداخته که در ادامه می خوانید:

طی چند سال اخیر همواره نوعی نگرانی و نارضایتیِ عمومی نسبت به حوزة‌ فرهنگ در ایران وجود داشته است. این نارضایتی، بخشی از نگرانی‌های کلی‌تر و عمومی‌تری است که در میان گروه‌های مختلف اجتماعی نسبت به کلیت فضای فرهنگی ایران و جهان وجود دارد. با گذشت چهار دهه از عُمر انقلاب اسلامی بخش قابل توجهی از آحاد جامعه از وضع فرهنگی که ما اکنون در آن به سر می‌بریم، راضی نیستند. نه تنها در میان تودة مردم، بلکه در میان مسئولینی که وظیفة قانونگذاری، ساماندهی امور فرهنگی جامعه، ارشاد و تربیت آحاد افراد جامعه را به عهده دارند نیز این نارضایتی محرز و مشخص است و هر از گاهی، از وضعیت فرهنگی کشور، عملکرد نهادها و دستگاه‌های فرهنگی، سیاست‌های فرهنگی دولت، آثار و تولیدات فرهنگی و هنری با شِکوه و گلایه یاد می‌کنند. مهمترین شاهد مثال این مدعا، بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با نمایندگان مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۹۵ بود که ایشان از تعبیر«ولنگاری فرهنگی» برای توصیف وضعیت فرهنگی و عملکرد دستگاه‌های فرهنگی کشور استفاده کردند.

نارضایتی از وضع موجود، به معنای چشم‌بستن بر روی مزیت‌ها، فرصت‌ها، محصولات فرهنگی ارزشمند تولیدشده در این سالها و توانمندی‌های بوجودآمده در برخی حوزه‌های فرهنگی نیست. اما به نظر می‌رسد سهم این توفیقات به نسبت انتظاراتی که از کلّیت عملکرد فرهنگی نظام می‌رفت، چندان راضی‌کننده و قانع‌کننده نیست. شاید این ادعا که جمهوری اسلامی در تجربه چهل و اندی ساله خود در بهبود سامان فرهنگی و اجتماعی جامعه در مقایسه با عرصه‌های دیگر یعنی عرصه پزشکی، علمی، فنآوری، نظامی و ...، کارنامه قانع‌کننده‌ای نداشته است، ارزیابی دور از واقعیتی نباشد.

نگاهی به شاخص‌های فرهنگی اجتماعی در دهه چهارم نشان می‌دهد وضعیت این شاخص‌ها نسبت به سه دهه گذشته تغییرات اساسی و بعضاً نگران‌کننده‌ای دارند. گزارش وضعیت اجتماعی کشور در سال ۹۳ نشان می‌دهد در ایران: ۱۰ میلیون نفر حاشیه‌نشین، ۵/۳ میلیون نفر بیکار، ۵/۲ میلیون نفر معتاد دارای پرونده، ۲میلیون نفر مصرف‌کننده مشروبات الکلی، ۵۰۰ هزار نفر زندانی، ۵/۱ میلیون نفر بدحجاب و بی‌حجاب حاد، ۵۰۰ هزار نفر زن مطلقه، ۵/۲ میلیون نفر زن سرپرست خانوار، ۸۰۰ هزار فقره سرقت در سال، ۵۰۰ هزار فقره تصادف، ۳۰۰ هزار نفر مجروح و کشته ناشی از تصادف و انباشت حدود ۱۵ میلیون فقره پرونده قضایی ثبت‌شده در سال داریم (گزارش وضعیت اجتماعی کشور، وزارت کشور، ۱۳۹۳). طی سالهای ۷۵ تا ۹۲، جمعیت کشور تقریباً ۲برابر شده است؛ اما جمعیت زندانیان ۵/۵ برابر شده است. این در حالی است که سرانه آماری میزان زندانیان در جهان ۱۷۶ نفر (در هر ۱۰هزار نفر)، در آسیا ۱۵۳ نفر (در هر ۱۰هزار نفر) و در ایران سرانه ۲۹۴ نفر در هر ۱۰هزار نفر است. تنها طی دو سال یعنی در فاصله سالهای ۹۱ تا ۹۳ جمعیت مصرف‌کنندگان بالای ۳۰سال مشروبات الکلی ۲برابر و مصرف‌کنندگان زیر ۱۸سال مشروبات الکلی ۱۰برابر شده است.

بررسی روند مفاسد و جرایم اجتماعی، جنسی و اخلاقی طی ۱۵سال گذشته نشان از افزایش این شاخص در کشور دارد (همان، ۱۳۹۳):

۱۳۸۰

۶۶ هزار فقره

۱۳۸۱

۷۸ هزار فقره

۱۳۸۲

۹۸ هزار فقره

۱۳۸۳

۱۰۴ هزار فقره

۱۳۸۴

۱۱۵ هزار فقره

۱۳۸۵

۱۲۶ هزار فقره

۱۳۸۶

۱۵۱ هزار فقره

۱۳۸۷

۱۵۴ هزار فقره

۱۳۸۸

۱۳۸ هزار فقره

۱۳۸۹

۱۷۴ هزار فقره

۱۳۹۰

۱۴۰ هزار فقره

۱۳۹۱

۱۳۱ هزار فقره

۱۳۹۲

۱۴۴ هزار فقره

۱۳۹۳

۱۶۱ هزار فقره

۱۳۹۴

۱۸۳ هزار فقره

پیش بینی سال۱۳۹۵

۲۱۰ هزار فقره

 

به دلیل تراکم و تصاعد مشکلات اقتصادی، پیامدهای ناشی از تحریم‌های ظالمانه ایران، بی‌تدبیری بعضی از مسئولان فرهنگی، ناکارآمدی سیستم‌ها و ساختارهای فرهنگی، عدم شایسته‌سالاری در حوزه مدیریت فرهنگی کشور، افزایش نارضایتی عمومی در جامعه، انباشت مسائل و مشکلات داخلی، تأثیر و تأثر آنها بر یکدیگر و سرریزشدن آنها در حوزه فرهنگ و ... در همین دو سه سال گذشته، باعث شده تا شاخص‌های مذکور نه تنها کاهش پیدا نکرده که در بسیاری موارد افزایش نیز یافته است. این وضعیت حاکی از وجود نوعی بحران چندلایه در حوزه فرهنگ است که اگر کنترل نشود، خسارت‌های جبران‌ناپذیری به نسل آینده وارد خواهد کرد و درجه تاب‌آوری جامعه را بسیار شکننده می‌سازد.

در تعریف بحران گفته‌اند: پیشامدی قابل پیش‌بینی است که در یک زمان غیرمنتظره رخ می‌دهد (هیث، ۲۰۰۴). بحران‌ها محصول یک تهدید به شمار می‌آیند که ناشی از مسائل داخلی و خارجی‌اند و ممکن است تأثیر عمده‌ای بر یک جامعه داشته باشند. در هر بحرانی لازم است چهار سطح مورد مطالعه قرار بگیرد: علل  منتسب به بحران‌ها در هر حوزه‌ای (Causes)، عواقب بحران‌ها (Consiquences)، تدابیر احتیاطی  که برای پیشگیری از بحران یا به حداقل‌رساندن تأثیرات آن به کار می‌رود (Cautionary Measures) و روش‌های پیشنهادی برای کنارآمدن  با بروز بحران و روش‌های مقابله‌ای در واکنش به وقوع بحران (Coping).

پرسش مهم این است که تحت چه شرایطی وضعیت فرهنگی کشور بحرانی می‌شود؟ اصطلاح بحران به معنی «یک دوره نسبتاً کوتاه از سردرگمی یا تلاطم است که منجر به انتقال از یک وضعیت به وضعیت دیگر می‌شود». بحران‌ها معلول یک آشفتگی (آنومی) یا ناکارآمدی در یک سیستم هستند. ویژگی بحران‌ها این است که خاصیت دومینویی دارند. یعنی یک بحران اگر در زمان مناسب تشخیص داده نشده و کنترل نشود، منجر به شکل‌گیری بحران‌های بعدی می‌شود. مسائل اجتماعی بی‌ارتباط با مسائل فرهنگی نیستند. از یک منظر آسیب‌شناسانه، مهمترین علل داخلی بحران فرهنگی که باعث شکل‌گیری آسیب‌های فرهنگی و اجتماعی در جامعه ایران شده به قرار زیرند:

  1. فقدان مبانی نظری فرهنگی منسجم در قرارگاه فرهنگی که همان شورای عالی انقلاب فرهنگی است؛
  2. فقدان اهداف بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت فرهنگی در جامعه؛
  3. فقدان راهبردها و اهداف کلان فرهنگی در سه سطح ملی، دستگاه‌ها و موضوعات فرهنگی؛
  4. شکاف میان ارزش‌های رسمی و غیررسمی در عرصه فرهنگ؛
  5. عدم تعریفی مشخص از مرزهای هویت مشترک در سه حوزه فرهنگ ایرانی، اسلامی و غربی؛
  6. اختلاف در مبانی نظری، فقهی و ارزشی مسائل و تولیدات فرهنگی هنری دستگاههای فرهنگی؛
  7. اختلال در ساختار نظام فرهنگی (عدم تناسب ساختار فرهنگ ایرانی با اکولوژی فرهنگی)؛
  8. نگاه ابزاری به فرهنگ؛
  9. فقدان نگرش مبتنی بر سرمایه‌گذاری در عرصه فرهنگی؛
  • مداخله حداکثری دولت در عرصه فرهنگ؛
  • عدم پویایی و خلاقیت صنعت فرهنگی در مقابل موج تقاضای فرهنگی؛
  • وجود نهادهای موازی فرهنگی در کشور؛
  • عدم توجه به گسترش نهادهای مدنی فرهنگی در کشور؛
  • فقر کادرهای تخصصی و فرهنگی در دستگاههای فرهنگی؛
  • عدم بهره‌مندی از ابزارهای فناوری نوین در سازمان‌های فرهنگی؛
  • ناکارآمدی ساختار اداری نهادها و سازمانهای فرهنگی؛
  • عدم توجه لازم به مقوله پژوهش در عرصه سیاستگذاری و برنامه‌ریزی فرهنگی؛
  • سیاست‌زدگی افراطی در عرصه فرهنگ؛
  • تأخر فرهنگی و عدم درک صحیح از تحولات محیطی و جهانی؛
  • عدم تبادل، تعامل و انتقال فرهنگی مناسب با نظام جهانی؛
  • بی‌ثباتی فرهنگی (ناامنی فرهنگی)؛
  • انفعال یا تسلیم فرهنگی در مقابل تحولات فرهنگی جهان؛
  • فقدان مهندسی ارزش در آثار و تولیدات فرهنگی و پایین بودن کیفیت تولیدات فرهنگی داخلی؛
  • انعطاف‌ناپذیری فضای سیاسی جامعه در مقابل تحولات طبیعی حوزه فرهنگ (ضعف آستانه تحمل فرهنگی)؛
  • عدم انطباق عملکرد مدیران و حاملان فرهنگ با راهبردهای نیم‌بند دستگاههای فرهنگی؛
  • عدم انطباق تقاضای فرهنگی با تولیدات فرهنگی داخلی؛
  • تداخل وظایف و مأموریت نهادهای فرهنگی با نهادهای اجتماعی و آموزشی؛
  • فقدان کارآیی نهادهای نظارتی و سیاستگذاری فرهنگی؛
  • فقدان نگرش بلندمدت به پدیده‌های فرهنگی؛
  • عدم ارتباط و انسجام ارگانیک میان نهادهای فرهنگی و نهادهای علمی؛
  • فقدان آموزش مؤثر فرهنگی از سطح خردسالی تا میانسالی؛
  • عدم توزیع متوازن بودجه فرهنگی کشور در دستگاه‌های فرهنگی مسئول؛
  • ضعف توجه نهادهای اقتصادی و سیاسی به مسئولیت‌های خود در قبال فرهنگ؛
  • ضعف در ساختارهای حقوقی و قانونی در عرصه فرهنگ؛
  • فقدان نظام آماری رسمی در حوزه فرهنگ در کشور
  • فقدان رجوع به ریشه‌های عمیق سنت فلسفی، عرفانی، ادبی و دینی در برنامه‌ریزی‌ها
  • فقدان توجه به انسان‌شناسی فرهنگی در صدر سیاست‌ها و خط‌مشی های فرهنگی
  • تأثیرات منفی فراغتی‌شدن، شهری‌شدن، رسانه‌ای شدن و شبکه‌ای‌ شدن بیش از حد فرهنگ
  • استعدادسوزی، استعدادکشی و استعدادآزاری در سازمان‌های فرهنگی
  • انباشت سازمان‌های ازخود راضی در حوزه فرهنگ

این عوامل را می‌توان مهمترین دلایل داخلی بروز وضعیتی به نام «ولنگاری فرهنگی» در کشور دانست. بدیهی است اگر خواسته باشیم ریشه‌یابی مشکلات را در سطح سازمان‌ها یا موضوعات فرهنگی محدود و متمرکز کنیم دهها عنوان دیگر می‌توان به عناوین بالا افزود. مفهومی که در آسیب‌شناسی سازمانهای فرهنگی کمتر به آن پرداخته شده، افزایش سازمان‌های ازخودراضی هستند. واقعیت تلخ این است که بسیاری از سازمان‌های فرهنگی دولتی و حاکمیتی در جامعه ما به سازمان‌های «ازخودراضی» تبدیل شده‌اند. مکانیسم‌های ارزیابی در سازمان‌های فرهنگیِ ازخودراضی یا وجود ندارد یا کارآمد نیست. سازمان‌های ازخودراضی رفته‌رفته به سازمان‌های قُلدر تبدیل می‌شوند (یا شده‌اند). «قلدری سازمانی» مفهومی است که طی دو دهه گذشته وارد ادبیات مدیریت شده و مطالعات زیادی در مورد آن انجام گرفته است که در یادداشتی دیگر به تفصیل به آن پرداخته خواهد شد. اما بیست نشانه‌ای که سازمان‌های ازخودراضی را با آنها می‌توان تشخیص داد بدین قرارند:

  1. خودشان را برتر از دیگر سازمان‌ها می‌دانند ۲. دوست دارند همواره مورد توجه رسانه‌ها باشند ولو با هر خبر مزخرفی ۳. پیوسته به‌دنبال تأییدشدن از سوی مراجع بالادستی هستند ۴. رهبران و مدیران این سازمانها اشتباهات خود را نمی‌پذیرند ۵. حد و مرزهای وظایف ذاتی خود را رعایت نمی‌کنند، دوست دارند برای همه آدم‌ها، همه شهرها، همه استانها، همه کشورها فکر کنند و برنامه‌ریزی کنند ۶. شنونده خوبی نیستند ۷. برای خودشان حق زیادی قائل می‌شوند، حتی فراتر از قانون ۸. به دیگران به چشم ابزار نگاه می‌کنند، از کارمندان خود گرفته تا دیگران ۹. مدیران این سازمان‌ها، حس همدلی ندارند ۱۰. در جلسات و سخنرانی‌ها درباره هر موضوعی (چه سیاسی، چه اقتصادی، چه اجتماعی، چه مسائل مربوط به حوزه بین‌الملل، چه مسائل مربوط به حوزه دین، فلسفه، تاریخ و ...) اظهارنظر می‌کنند ۱۱. اهمیت زیادی به تجملات می‌دهند. چون تعریف آنها از تجملات، ابزار و لوازم مدیریت است ۱۲. مدیران این سازمانها بسیار کمالگرا هستند ۱۳. با کارکنان‌ و ارباب رجوع، روابط سطحی دارند ۱۴. اغلب توقّعات غیرمنطقی برای سازمان خود می‌تراشند ۱۵. مدیران این سازمانها به جز اعضاء گروه خودی، با دیگران صمیمی نمی‌شوند ۱۶. اغلب مدیرانشان بسیار تدافعی بوده و زود عصبانی می‌شوند ۱۷. دوست دارند کاریزماتیک به نظر برسند ۱۸. مدیران این سازمانها به پیامدهای تصمیمات خود اهمیت نمی‌دهند ۱۹. درباره دستاوردهای خود، اگر لازم باشد دروغ می‌گویند ۲۰در کار تیمی چندان خوب عمل نمی‌کنند.

تاکتیک سازمان‌های ازخودراضی تقریباً ثابت است. وقتی از آنها در قبال مسئولیت‌های اجتماعی‌شان سؤال شود، همواره به دنبال فرافکنی هستند. سازمان‌هایِ فرهنگیِ ازخودراضی، همه‌کاره و هیچ‌کاره‌اند. بزرگترین خدمتی که کرونا به حوزه فرهنگ کرد، عریان‌سازی چهره سازمان‌های فرهنگی ازخودراضی بود. پیتر دراکر در سالهای پایانی عمرش تعبیری در مورد «دانشگاه» بکار برد که به نظر می‌رسد این تعبیر در مورد برخی سازمان‌های فرهنگی ما نیز صادق باشد. وی در جایی نقل کرد که دیری نخواهد پایید که ساختمان‌های برخی دانشگاهها به میراث فرهنگی و موزه تبدیل خواهند شد. چون اَشکال آموزش به سرعت در حال تغییر است. کرونا باعث شد تا نسل چهارم دانشگاهها یعنی دانشگاههای برخط یا دانشگاههای با درهای باز زودتر شکل بگیرند. این پیش‌بینی دور از واقعیت نیست که تا چند سال آینده، ساختمان برخی سازمان‌های ازخودراضی در ایران به میراث فرهنگی و موزه تبدیل خواهند شد که بیشتر به درد گردشگری و پرکردن اوقات فراغت خواهند خورد نه کسب و کار.

داودضامنی آذرماه ۹۹

 
 
 
 
برچسب ها: داود ضامنی

ارسال نظر